آیا زمین نابود خواهد شد!؟ - ( قسمت 3)
به نام خدا.
آیا راه حل ها و راه کارها اجرایی خواهند بود!؟
خب در قسمت قبل به پدیده گرمایش زمین و تغییرات شرایط اقلیمی ناشی از آن اشاره شد و همچنین به موضوع هشدارهای متعدد دانشمند برجسته ناسا "جیمز هانسن" طی سالیان متمادی درخصوص پیامدهای فاجعه بار این پدیده. اما اشاره کردیم که دانشمند هانسن راهکارهایی را برای جلوگیری از بحرانی تر شدن شرایط اقلیمی زمین پیشنهاد می کند که از جمله آن کاهش تدریجی و سالانه گاز دی اکسید کربن در سراسرجهان است. راهکار پیشنهادی جیمزهانسن از سوی اکثر دانشمندان و حتی اقتصاددانان و سیاستمداران عقلایی، مناسب وقابل اجرا تشخیص داده می شود اما در کمال تعجب مشاهده می شود که این سناریو نه تنها اجرا نمی گردد بلکه ظرف 4-3 سال گذشته میزان انتشار گازهای گلخانه ای علی الخصوص دی اکسید کربن، افزایش هم میابد!!!
حال در این قسمت میخواهیم بدین موضوع بپردازیم که؛
چرا هشدارهای افراد آگاهی نظیر دانشمند هانسن نادیده گرفته می شود و به راه علاج پیشنهادی ایشان برای درمان این معضل بزرگ و جهانی، اعتنائی نمی گردد!؟
برای پاسخ به این سوال ابتدا توجه شما خواننده عزیز را به مقاله ذیل جلب می نمایم:
چرا هشدارهای افراد آگاهی نظیر دانشمند هانسن نادیده گرفته می شود و به راه علاج پیشنهادی ایشان برای درمان این معضل بزرگ و جهانی، اعتنائی نمی گردد!؟
برای پاسخ به این سوال ابتدا توجه شما خواننده عزیز را به مقاله ذیل جلب می نمایم:
آیا زمین خواهد سوخت !؟ -
همچنان که زمینها میسوزند، دریا بالا میآید. حتی با خوشبینانه ترین محاسبه، هشتاد درصد یخهای قطب شمال آب میشوند، نیویورک زیر آب فرو میرود و دریای شمالی نقشهی هلند را تکه پاره میکند. در سرتاسر دنیا، قحطیزدگان در حال حرکت خواهند بود؛
از آمریکای مرکزی به درون مکزیک و ایالات متحده و از آفریقا به درون اروپا جایی که حزبهای فاشیستی مجدداً ظهور کرده اند و با وعده بیرون راندن مهاجران و قحطی زدگان و بازگردانیدن ثبات اقتصادی به اروپا، در انتخابات پیروز خواهند شد...
همچنان که زمینها میسوزند، دریا بالا میآید. حتی با خوشبینانه ترین محاسبه، هشتاد درصد یخهای قطب شمال آب میشوند، نیویورک زیر آب فرو میرود و دریای شمالی نقشهی هلند را تکه پاره میکند. در سرتاسر دنیا، قحطیزدگان در حال حرکت خواهند بود؛
از آمریکای مرکزی به درون مکزیک و ایالات متحده و از آفریقا به درون اروپا جایی که حزبهای فاشیستی مجدداً ظهور کرده اند و با وعده بیرون راندن مهاجران و قحطی زدگان و بازگردانیدن ثبات اقتصادی به اروپا، در انتخابات پیروز خواهند شد...
در نگاه نخست، این توصیف بیشتر به توصیفهای آخرالزمان میماند اما این تصویری است که وبگاه «گرمایش جهانی» از دنیایی ۳ درجه گرمتر از امروز، مینگارد؛
این اتفاقی است که با روند کنونی تا سال ۲۰۵۰میلادی - یعنی فقط ۳۲ سال دیگر- رخ خواهد داد!
بنابرین دنیایی که حتی ۵ درجه گرمتر از امروز خواهد بود -یعنی جهان در سال ۲۱۰۰ میلادی- چنان درپیش چشمان بشر بدیهی مینماید که تصور آن هرگز به یک تخیل نیرومند نیاز ندارد!!!
دانستن آنکه امروزه همهی پیامدهای کنونی گرمایش جهانی در اثر افزایش یک درجه ای(به عبارت دقیق تر ۰.۸ درجهای) به نسبت میانگین سالهای ۱۹۵۰ تا ۱۹۸۰ است، در تصور کردن دنیای ۲۱۰۰، یاریکننده خواهد بود.
سال ۱۹۵۷ بود که «راجر رویل» و «هنس سوز»، استادانی از دانشگاه کالیفرنیا با انتشار مقالهی خود، نخستین چراغ را در بحث «گرمایش جهانی»، برافروختند. آنها در مقالهی خود با رد یک باور نادرست، توجهها را به نقش فعالیتهای انسانی در افزایش دمای کرهی زمین جلب کردند. آن باورغلط این بود که هر قدر که کارخانهها دیاکسیدکربن تولید کنند، اقیانوسها جذبش خواهند کرد؛
باوری که برای سالها در مجامع علمی حکمفرما بود. از آنجا که مهمترین تولیدکنندهی دیاکسید کربن، کارخانههایی بودند (وهستند) که سوختهای فسیلی مصرف میکردند (ومیکنند)، این باور سالها مهمترین خدمت را به این کارخانهها میکرد.
در آن زمان، میزان دیاکسید کربن موجود در هوا، به نسبت پیش از انقلاب صنعتی ۱۲ درصد افزایش یافته بود، مقداری که امروز تقریبا ۱.۵ برابر شده است.
اما «رویل» و «سوز» با اثبات آنکه اقیانوسها ظرفیتی محدود برای این کار(جذب دی اکسید کربن) دارند، خط بطلانی بر این باور کشیدند. به همین خاطر است که امروزه این مقاله به عنوان نقطهی آغاز بحث «گرمایش جهانی» در نظر گرفته میشود.
پس از ۱۹۵۷، اصطلاح «گرمایش جهانی» جسته و گریخته به کار میرفت تا آنکه در سال ۱۹۷۵، مقالهی «تغییرِ آب وهوایی: آیا ما در مرز گرمایش جهانی هستیم؟» از «والاس بروکر» مرحلهای نوینی از بحثها دربارهی گرمایش جهانی را آغاز کرد. به دنبال مقالهی بروکر، بحثها در این باره، همچنان ادامه یافت اما سیاستمداران هنوز هم چندان آن را جدی نمیگرفتند یا بهتر بگوییم، هنوز حتی در ظاهر هم لازم نمیدیدند که خود را مصمم به مقابله با افزایش گازهای گلخانهای نشان دهند.
سال ۱۹۸۸، تابستان گرم و خشکی داشت. به دنبال همین موج گرما بود که سناتورها از «جیمز هانسن»، دانشمند هواشناسی ناسا خواستند تا در مجلس سنا شهادت بدهد که «گرم شدن هوا و گازهای گلخانهای با یکدیگر ارتباط دارند.» در آن زمان، ایالات متحده بزرگترین تولیدکنندهی دیاکسیدکربن جهان بود و به تنهایی نزدیک به یک چهارم کل دیاکسید کربن جهان را تولید میکرد؛
ایالات متحده آمریکا این مقام نخست را در سال ۲۰۰۵ و پس از دههها تکیه زدن بر این جایگاه، به چین واگذاشت و خود در جایگاه دوم نشست.
ایالات متحده آمریکا این مقام نخست را در سال ۲۰۰۵ و پس از دههها تکیه زدن بر این جایگاه، به چین واگذاشت و خود در جایگاه دوم نشست.
سرانجام سال ۱۹۹۲ در نشست سران سازمان ملل در «ریو دوژانیرو» برزیل، از پیماننامهای با هدف کاهش انتشار گازهای گلخانهای رونمایی شد؛
پیماننامهای که البته نه حد مشخصی برای میزان انتشار دیاکسید کربن هر کشور تعیین کرده بود و نه هیچ ساز و کاری برای ضمانت اجرایی آن در نظر گرفته بود. به همین علت در سال ۱۹۹۷ پیماننامه "کیوتو"، با هدف گسترش و اصلاح پیماننامهی پیشین شکل گرفت. در این پیماننامه، اغلب کشورهای توسعهیافته (۳۷ کشور)، به جز ایالات متحده خود را متعهد کردند که از تولید گازهای گلخانهای خود بکاهند؛
البته هدفگذاریها برای هر کشور متفاوت بود. برخی میتوانستند تا حدی معین تولید خود را بیفزایند و برخی دیگر باید از تولید خود به طور جدی میکاهیدند. به طور میانگین، هدف این پیماننامه کاهش ۵ درصدی تولید گازهای گلخانهای بود. اما این پیماننامه هم، ضمانت اجرایی نداشت فلذا حتی بدون استناد به میزان انتشار گازهای گلخانهای طی این سالها، میتوان میزان موفقیت آن را حدس زد!
نگاهی به روند کلی افزایش انتشار دیاکسیدکربن، نشان میدهد که توافقنامهی «کیوتو» کارساز نبوده است. یکی از مهمترین علتها هم آن است که هیچکدام از دو تولیدکنندهی بزرگ گازهای گلخانهای جهان یعنی ایالات متحده و چین، به این توافقنامه پای بند نبودهاند. این مسئله به آن خاطر اهمیت بیشتری مییابد که بخش بزرگی از تولید گازهای گلخانهای کشوری مانند چین، به علت افزایش میزان صادرات کالاها به کشورهای متعهد به این توافقنامه بوده است؛
یعنی در واقع این کشورها بار اصلی تولید گازهای گلخانهای خود را به کشورهای دیگری که عضو توافقنامه نبودهاند، منتقل کردهاند. و بالاخره نوبت به توافقنامهی پاریس در سال ۲۰۱۵ میرسد؛
توافقنامهای که بنا دارد با اجرایی شدنش از سال ۲۰۲۰، افزایش دمای کرهی زمین را به نسبت دورهی پیش از صنعتی شدن، کمتر از ۱.۵ درجه نگهدارد(همان توافقی که دونالد ترامپ، رئیسجمهور ایالات متحده درسال ۲۰۱۷ اعلام نمود که به آن پایبند نخواهد ماند)
اما سوالات اساسی اینست که ؛
به راستی چرا اقدامها برای کاهش تولید گازهای گلخانهای اینقدر با مشکل روبهرو میشود!؟
چرا مجلس سنای کشوری همچون ایالات متحده، توافقنامهی «کیوتو» را رد کرد!؟
وچرا دونالد ترامپ میگوید:«توافقنامهی پاریس اقتصاد ایالات متحده را تضعیف خواهد کرد»!؟
بهتر است تمامی این پرسشها را در یک پرسش خلاصه کنیم :
آن چیزی که به رغم توافقنامهها و نشستها و بیانیههای گوناگون، نمیگذارد انتشار گازهای گلخانهای کاهش یابد چیست؟
پاسخ چنین است ؛
«تنها ۱۰۰ شرکت بین المللی، منشأ بیش از هفتاد درصد کل گازهای گلخانهای تولیدی جهان از سال ۱۹۸۸ به این سو بودهاند.»
این جمله از نشریه گاردین، نه تنها یک آغاز خوب برای پاسخ به این پرسش است، بلکه به تنهایی پاسخ اساسی به این سوال را نیز در خود دارد؛ فقط ۱۰۰ شرکت!
فقط ۱۰۰ شرکتند که با روند کنونی تا سال ۲۰۵۰ زمین را به وضعی شبیه به آنچه میپنداشتیم فقط ممکن است در فیلمهای علمی تخیلی ببینیم، میرسانند؛
شرکتهایی همچون "اکسون موبایل" ، "شل" ، "بیپی" و "چِروُن" و... بد نیست برای آنکه به ابعادی از بزرگی سرمایه این شرکتها و پیرو آن، میزان نفوذ سیاسی آنها برسیم، نگاهی به درآمدشان بیندازیم :
درآمد «شل» به تنهایی چیزی حدود درآمد کشور دانمارک و از ۱۵۰ کشور جهان بیشتر است (۳۰۵ میلیارد دلار درسال) !
درآمد «بیپی» هم چندان کمتر از «شل» نیست (۲۴۱ میلیارد دلار درسال) یعنی برابر با درآمد سالانه کشور فنلاند.
درآمد ناخالص این چهار شرکت روی هم، بیش از دو برابر کل درآمد ناخالص داخلی ایران در سال گذشته است (۹۳۳ میلیارد دلار). آیا منافعِ چنین شرکتهایی که اغلب قدمت طولانیای هم دارند، اجازهی به بار نشستن تلاشها(اگر واقعا تلاشی در کار باشد) برای کاهش تولید گازهای گلخانهای را میدهد؟
چه نیرویی میخواهد پنجه در پنجهی منافع این شرکتها بیندازد؟
تجربهی ۲۶ سالهای که از نخستین توافقنامهی مربوط به گرمایش جهانی کسب شده، ۲۶ سالِ آیندهی سختی را به ما وعده میدهد؛ تجربهی ۲۶ سالهای پر از سخنرانیهای پرطمطراق دربارهی نگهداری محیطزیست، کاهش گازهای گلخانهای و پیشگیری از سقوط زمین به ورطهای بیبازگشت؛ اما آیا دولتمردان به راستی به سخنانی که گفتهاند و میگویند، باور دارند؟
دستکم دمای زمین و میزان گازهای گلخانهای آن، چنین فکر نمیکنند!!!!!
منابع:
1- وبگاه ناسا
2- روزنامهی گاردین
3- وبگاه "گرمایش جهانی"
4- مقاله"انتقال دیاکسیدکربن بین هوا و اقیانوس و سوال افزایش میزان این گاز طی چند دههی اخیر" از "راجر ریول" و "هنس سوز"
5- مقالهی «تغییرِ آبوهوایی: آیا ما در مرز گرمایش جهانی هستیم؟» از "والاس بروکر"
ایسنا - محمد جوانمرد
بیان یک دیدگاه شخصی -
به اعتقاد اینجانب اگرچه مقاله فوق بخشی از سوال ما را پاسخ داده است اما به علل ریشه ای آن اشاره ای نکرده است! لذا اینجانب سعی دارم تا در اینجا اندکی موشکافانه و عمیق تر به این موضوع(بی اعتنائی و اغماض رهبران جهان به پدیده گرمایش زمین و عدم مقابله جدی با آن) بپردازم.
از مرحوم پرفسور سید محمود حسابی(یا دکتر محمد حسین پاپلی یزدی) نقل است که :
روزی در آخر ساعت درس یك دانشجوی دوره دكترای نروژی سوالی را بدین ترتیب مطرح كرد که " استاد، شما كه از جهان سوم می آیید، جهان سوم كجاست !؟ "
فقط چند دقیقه به آخر كلاس مانده بود... من در جواب مطلبی را فی البداهه گفتم كه روز به روز بیشتر به آن اعتقاد پیدا می كنم.
من به آن دانشجو گفتم که "جهان سوم جایی است كه هر كس بخواهد مملكتش را آباد كند، خانه اش خراب می شود و هر كس كه بخواهد خانه اش آباد باشد باید در تخریب مملكتش بكوشد."
اما اینجانب با اذن و اجازه از آن عالیجنابان(دکترپاپلی یزدی - شادروان پرفسورمحمود حسابی) میخواهم این جمله را بدین شکل تعمیم به عموم دهم ؛
" انسان قرن 21 موجودیست گرفتار آمده در برزخی از شرایط؛ آنچنانکه اگر بخواهد زندگی خود را آباد کند، باید سیاره اش را ویران کند، واگر بخواهد سیاره اش را آباد نماید باید زندگیش را ویران کند!!! "
مثالی می زنم :
بیائیم یک کودک را درنظر بگیریم که عاشق شکلات و آبنبات است...خب اگر این متاع دوست داشتنی او را وسط گل ولای رها کنیم میرود و برمیدارد و اگر میان باغچه و گلزارهم بگذاریم بازهم میرود و آنرا برمیدارد!...
اشتیاق نوع انسان و علاقه او به تحصیل سود و کسب منفعت نیز مشابه همین مثال است!
درکتاب "پیش از رستا خیز جلد سوم" در صفحات 199 تا 201 به موضوعی اشاره نمودیم با عنوان "شیوه شیطان – شیوه یزدان!"
آنجا اشاره کردیم؛
از آنجائیکه نوع انسان به شکل ذاتی درپی کسب سود و منفعت است، بنابرین سود را در هرکجا قراردهی برای به دست آوردن آن به آب و آتش خواهد زد؛ چه در سبزه زار باشد و چه در لجنزار!
اما شیطان آن بزرگترین دشمن انسان که برای نابودی زمین و انتقام گرفتن از بشریت کمرهمت بسته بود، سود را در لجنزار قرارداد!
و بنا برهمین علت، نباید بهت زده شویم اگر بدانیم که بیش از 70 درصد از فعالیتهای سودآور اقتصادی درجهان به شکل مستقیم یا غیر مستقیم با تخریب و نابودی زمین و یا لطمه زدن به محیط زیست آن مرتبط است!!!
خب اکنون با دانستن این واقعیت، کاملاً بدیهیست هرزمان که شما بخواهید اقدام به اصلاح شرایط اقلیمی نماید، درحقیقت به طور اتوماتیکمان به یک عامل تهدید کننده برای فعالیتهای سودآور اقتصادی تبدیل شده اید، و درجهانی که شما و ایده هایتان بعنوان یک تهدید بالقوه برای سود و منفعت شناخته می شوید جای هیچ تعجبی هم نخواهد بود اگر که سیستم جهانی، الگوهای اصلاحی شما را نادیده انگاشته و به راهکارهای نجات بخش شما اعتنایی ننماید!!!
در جلسه پایانی نقد و بررسی فیلم "مد مکس – MAD MAX" به سه موضع اساسی اشاره نمودیم که بعنوان عوامل بازدارنده اصلاح و نجات زمین شناخته می شوند؛
الف) پیچیدگی ساختار-
حتی اگر ما بخواهیم تصور کنیم که سران و رهبران جامعه جهانی هشیار شده و تصمیم به اصلاحات گرفته اند، باید قبول کنیم که کار اصلاحات برای آنها ناممکن است، چرا که شیطان این عنصر مکار و فریبکار،آنچنان سیستم های پیچیده دولتی، سیاسی و اجتماعی را درطی قرن بیستم برای جوامع بشری الگوسازی و طراحی نموده است که برای انجام اصلاحات قطعاً و ضرورتاً گذر از این ساختار پیچیده و هزارتو لازم است، و عبور از این موانع(ساختار پیچیده سیاسی – دولتی – اجتماعی) نیز دستکم مستلزم یک قرن زمان است!
بدیهیست الگو و سیستمی که جهان بشری به آن خوگرفته و عادت کرده است، اجازه اصلاحات را به شما نمی دهند:
مجالس متعدد قانونگذاری، نهادهای متعدد دولتی(نظیر قوای سه گانه)، مجامع مختلف تصمیم گیری، احزاب مختلف سیاسی و غیره و غیره و غیره از کمترین دلایل و شواهد موجود برپیچیدگی ساختار و نظام کنونی جهان است!
مسلم است که در این هزارتوی پرپیچ و خم ملت - دولت - سیاست، آنقدر تنوع عقاید و ایده ها وجود دارد که تا رهبران بخواهند یک رویه واحد و جامع برای نجات زمین تدوین نمایند، زمین نابود شده است!
ب) بالا بودن سرعت تخریب -
درحالت اندکی خوشبینانه تر حتی اگر فرض کنیم که رهبران بتوانند اختلافات را کنار گذاشته و یک رویه جامع را برای نجات زمین تدوین نمایند، باید گفت که این رویه هرگز اجرائی نخواهد شد، چراکه سرعت تخریب بسیار بالاست!...
شما فرض کنید که بخواهید یک اتومبیل را استارت زده و به رقابت با اتومبیلی مشابه آن بپردازید که به اصطلاح در دور سرعت افتاده و حرکت آن شتاب گرفته است!!!
فرآیند تخریب زمین و فاکتور نابودی درطی قرن بیستم آنچنان شتاب گرفته است که ماشین اصلاحات هرگز به گرد آنهم نخواهد رسید و به هیچ وجه قدرت مقابله و برابری با آن را نخواهد داشت!
نقل است که :
در داخل یک انباربزرگ آتش سوزی شده بود و لحظه به لحظه نیز برشعله های آتش افزوده می شد، از سوی دیگر نگهبان انبار که پیرمردی افلیج بود، لنگان لنگان با یک استکان کوچک، آب برسرشعله های آتش می ریخت به امید اینکه آن را خاموش نماید!!!...
و این حداقل مثالی است برای تشریح وضعیت کنونی زمین و نیات خیرخواهانه ای که برای اصلاح و نجات آن وجود دارد!
ج) کارشکنی صاحبان ثروت -
و اما مهمترین مسئله همان موضوع کارشکنی و اخلال صاحبان ثروت و سرمایه است!
اما علت آن چیست!؟
علت چنین است:
شیطان ملعون همزمان با انقلاب صنعتی، ماشینی را اختراع کرد و سیستمی را بنیاد نهاد که سبب جهش نوع انسان بود اما مساله این بود که این ماشین عوارضش با فوایدش قابل قیاس نبود!
این ماشین و سیستم کذائی با آلودگی کار می کرد و با تخریب مام طبیعت سبب جهش و پیشرفت انسان می شد!
این مولود و فرزند اختراع شده توسط ابلیس، نیروی محرکه و سوخت مصرفی اش را از منابع و ذخایری تامین می کرد که در شمار آلوده کننده ترین فاکتور های زیست محیطی محسوب می شدند و از طرفی خروجی این ماشین عظیم نیز غالباً محصولاتی بوند که قاتل طبیعت و محیط زیست به شمار می رفتند!...
این سیستم منحوس و این ماشین شوم شیطانی، در قبال گردش چرخ خود، حیات خود، بقاء خود ثروت عظیمی را به پاسدارندگان و محافظینش پاداش می داد... بنابرین شخص ابلیس، آن روباه مکار و کثیف و بنیانگذار این سیستم شیطانی، رسالت حفظ و نگهداری از این سیستم را به حریص ترین، طمعکارترین، و ثروت پرست ترین کلونی متحد روی زمین _یعنی همان قوم یهود_ سپرد!
چرخ این ماشین مخرب(ماشین تکنولوژی – صنعت – تجارت و ....) از آغاز حیاتش تا به امروز به ازاء هر دور گردش، مقادیر عظیمی از منابع و ذخایر طبیعی را بلعیده و در مقابل آن حجم عظیمی از آلودگی را وارد چرخه طبیعت کرده و بدین ترتیب با هر نفس، زمین را یک گام به نابودی نزدیک تر ساخته است، اما از آن سو خادمین، محافظین و گردانندگانش را روز به روز ثروتمندتر نموده است!
پس کاملاً بدیهی و مسلم است که متولیان این سیستم و گردانندگان چرخ این ماشین(یعنی همان صاحبان ثروت و قدرت یهود) که به ازاء هرلحظه حیات این سیستم و هردور گردش چرخ این ماشین، میلیاردها میلیارد واحد پول بر ثروت غیرقابل شمارششان افزوده می گردد، هرگز به شما این اجازه را ندهند که به مقابله با این سیستم شیطانی برخواسته و چرخ حرکت این ماشین سودآور و مخرب را متوقف کنید ولو برای حتی یک لحظه!!!
بنابرین با استناد به موارد فوق الذکر -البته از دیدگاه شخصی- تصور می کنم که فعلاً نجات زمین توسط مردمانش، شبیه به موضوعی بسیار مضحک و لطیفه ای خنده دار می ماند و یا لااقل درحد یک رویای شیرین و دور از دسترس است!
پایان مقاله
نظرات
ارسال یک نظر